.𝖄𝖔𝖚 𝖈𝖔𝖚𝖑𝖉 𝖉𝖔 𝖆𝖓𝖞𝖙𝖍𝖎𝖓𝖌, 𝖎𝖋 𝖔𝖓𝖑𝖞 𝖞𝖔𝖚 𝖉𝖆𝖗𝖊𝖉

پورتال ها

روی هر پورتالی کلیک کنید به اون بخش وارد می شید و کافیه برید پایین صفحه تا پست های مرتبط رو ببینید. ^0^ باقی موضوعات در بخش منوی وب قرار داره. (برای بهترین نما، گوشی/تبلت رو افقی بگیرید. ^^)

horse

اطلس🌎𝓓𝓸𝓸𝓶𝓵𝓪𝓷𝓭💎

داستان های سریالی و تک پارتی Doom

ستاره ها

داستان های تک پارتی

پیانو

تمرین های یک پیانیست آماتور

یه علم ناشناخته :)

#علم_طعنه_زدن

محفل من های قاتل

دل نوشته و اعترافات یک خرده جنایتکار

چالشی برای قلم های خوش تراش

چالش نویسندگی D:

نوشته‌ها

مطالب انتشار شده در وبلاگ

[3]: نغمه خوانی حزن آور~اگه می شنوین، از شر هدفون ها خلاص شین.

  🎧چالش یک ماهه، روز سوم*^*🎧

می دانم با این اطلاع رسانی ناخوشایند، تک تک توافق نامه های کاری ام را زیر

سوال می برم و به محض اینکه از این موضوع باخبر شوند، سرم به باد می رود.

ولی اهمیتی ندارد. مهم باور کردن شماست. این هدفون های جدید و براقی که

از شرکت اپل خریده اید، قشنگ و صاف و سالم، به سیاهی شب یا سفیدی

استخوان؟ نباید ازش استفاده کنید. اصلا برای ایمنی بیشتر، پرتش کنید بیرون،

آتشش بزنید، بندازیدش توی دریا یا داخل جعبۀ قفل شده ای پر از نمک، زیر

زمین دفنش کنید. می دانم حتی فکر دور ریختن این قطعات فوق العاده از آینده

که روی گوش هایتان جا دارند دردناک است. ولی اگر به من گوش ندهید، اگر

همچنان از هدفون هایتان استفاده کنید، به زودی نغمۀ حزن آورشان به گوشتان

می رسد. البته اگر تا به حال صدای پچ پچ وارشان را نشنیده باشید.

مطمئنم حرفم را باور نمی کنید و به خیالتان عقلم را از دست داده ام. در ابتدا،

خودم هم فکر می کردم دارم دیوانه می شوم؛ اگر حقیقت این چنین بود همه مان

عاقبت خوشایندتری پیش رو داشتیم.

متاسفانه از صحت روانی کامل برخوردارم.

فکر می کردم استخدام شدن در شرکت اپل رویایی است که به حقیقت

پیوسته، و چند ماه اول، همینطور بود. زندگی ام مثل قصۀ پریانی علمی تخیلی

و پرشور شد. همه چیز روشن و درخشان بود. همۀ همکارانم تیزهوش و نابغه

بودند. و غذای کافه تریا حرف نداشت! تا اینکه روزی حدود چهار ماه بعد، به

نوعی کد مرده برخوردم. چند خط کوتاه و طفل معصوم که میان رشته ای از

جدیدترین کدهای آپدیت شده گیر افتاده بودند. یک پلک اضافه کافی بود تا این

ناهنجاری از چشم ماهرترین کدنویس هم دور بماند. شانس خالص باعث شد

این تغییر نامحسوس را ببینم.

کد مرده را به مدیر بخش گزارش کردم و بهم اطمینان خاطر داد که اصلاحش

می کنند. به شخصه برای تعمیرش داوطلب شدم ولی، مؤدبانه و قاطعانه،

درخواستم را رد کرد و گفت نگرانش نباشم. کنجکاوی من همیشه به عقل و

درایتم غلبه می کند. پس بی معطلی سفارش مافوقم را نشنیده گرفتم و

کندوکاو کد را آغاز کردم. در آخر خودم را در اعماق قبر توده های کد یافتم.

همراه تک تک آپدیت های اپلی که تا به امروز داشتیم، خطوط کد مرده ارسال

کرده ایم. به لحظۀ آغاز کار شرکت بر می گردد. تا جایی که می دیدم، هر رشتۀ

منحرف، به تنهایی بی خطر بود. ولی بگذارشان کنار هم، و آن وقت الگوی

 اشتباهی پدید می آورند. چیزی هولناک و گرسنه. هیولایی که انگار چیزی

به بیدار شدنش نمانده.

اولین حدسم این بود که با یکسری پیام های مخفی و کدگذاری شده مواجه

هستم، احتمالا نوعی تبلیغات نیمه خودآگاه. داری به جدیدترین آهنگ تیلور

سوئیفت گوش می دهی و بعد، درست لحظه ای که موسیقی به اوجش

می رسد، صدای گیج کننده و زنگوله مانندی سر می رسد تا بهت بگوید

چیک-فیل- اِی هر آنچه را که دل تنگت می خواهد، دارد. چنین نقشه ای برای

شرکت اپل زیادی آب زیرکاهانه به نظر می آمد، ولی آمریکا از بازاریابی مخفیانه

پر است. ای کاش فقط تبلیغات بود؛ اما زود فهمیدم قضیه خیلی بدتر از این

حرف هاست.

فرضیۀ ابتدایی ام تا حدودی درست بود. درست وقتی انتظارش را ندارید از طریق

هدفونتان پیام های مخفی می شنوید، ولی این پیام شما را به خریدن مرغ

ترغیب نمی کند. برایتان شعر می سراید. نغمه می خواند. با زمزمۀ نجواگونه ای

آغاز می شود که ممکن است آن را جدی نگیرید و فکر کنید از اعماق تخیلتان

بیرون آمده. بعد، کم کم ریتم منظمی می یابد، کلمات شکل می گیرند و با

همان نوای آرام، آواز غمناکی سر داده می شود. این آواز، مربوط به شخص

شماست. ممکن است از هر چیزی سخن بگوید. علاقه هایتان، ترس هایتان،

ضعف هایتان. پچ پچ ها ممکن است عهدهای فریبنده و دروغینی با شما ببندند.

رمز و رازهای تیره و تاری را که از جهان ربوده اند بهتان پیشکش کنند و قسم

بخورند که شما را به خواستۀ قلبی تان خواهند رساند. اما همۀ این ها قیمت

گزافی به دنبال دارد. نغمه شان باعث می شود کارهایی انجام دهید، آسیب

بزنید، به خودتان و به دیگران. نمی دانم چرا، نمی دانم چطور، ولی اگر کد را

درست خوانده باشم، تمایل عجیبی بهتان دست می دهد و حس می کنید

 دوست دارید به چیزهای ظریف و شکننده ای که زمانی عاشقشان بودید آسیب بزنید.

چطور چنین مسئله ای این همه مدت از نظرها پنهان مانده؟ یافتن کد غیرعادی

کار دشواری است، بله، ولی حداقل یکبار باید پیش آمده باشد که کسی آن را

ببیند. یعنی مثل من به مافوقشان اطلاع داده اند؟ و وقتی بهشان گفتند نگران

موضوع نباشند، به ناچار دست از جست و جو برداشتند؟ یا اینکه مثل من گشتند

و شکافتند تا درون گودال کدها گیر افتادند و همراه کنجکاوی شان دفن شدند؟

می دانم در حال حاضر همچنان شکاک هستید. درک می کنم، واقعا. هدفون ها

گران قیمت اند، شیک اند، بیشتر یک اعلام وجود شخصی اند تا وسیلۀ

الکترونیکی. در واقع اگر ناتانیل بالدوین به جواهرسازی علاقه داشت، می شد

گوشواره نامیدشان. شاید کسی هدفون را بهتان هدیه داده باشد. انتظار ندارم

حرفم را به همین سادگی باور کنید. آزادید که باور نکنید، فقط یک خواسته دارم:

ذهنتان را باز نگه دارید، و مهم تر، گوش هایتان را تیز کنید.

تشخیص نغمۀ حزن آور در ابتدا خیلی سخت است. صدایش با آهنگ ها،

پادکست ها، و کتاب های صوتی تان مخلوط می شود. این، قدرت اپل است.

ولی حالا که از وجودش باخبر هستید، شاید بتوانید مچش را بگیرید،

همچون پروانه ای که بال هایش را به تخته میخ می کنند. حتی اگر چیزی

نشنیدید، حواستان به تمایلات عجیب و غیر قابل توضیح باشد. ذهنتان را تربیت

کنید که شبانه روز کشیک بدهد و افکار ناخوانده را از سرتان بیرون بیندازد.

اگر حین صاف کردن یقۀ کودکی متوجه مکث انگشتانتان شدید، می فهمید حق

با من است. اگر مچ خودتان را در حال فکر کردن به طیف رنگی خون همسرتان

گرفتید، باید بلافاصله اقدام کنید.

نمی دانم چرا اپل می خواهد دنیا را از هم بشکافیم. شاید به این امید که تجربۀ

اجتماعی برای دولت خواهد بود. اما، وقتی رشته های کد مرده را دنبال می کنم

و تکه های پازل را به هم می چسبانم، طرح های غیرعادی و منقلب کننده ای

پدید می آید. نمادها باستانی به نظر می رسند، درهم پیچیده و در حال جنبش،

شبیه هیچ زبان کدنویسی که تا به حال دیده ام نیست. اگر مدت زیادی بهشان

خیره بمانم چشم هایم درد می گیرند.

مقامات بالا دارند سراغم می آیند. شاید از همان ابتدا تماشایم می کردند. ولی

فکر کنم انتظار نداشتند به این سرعت انجامش بدهم. خودم را در دفتر کاری ام

حبس کرده ام. سعی دارند در را به زور باز کنند و به نظر نمی آید چوب مدت

زیادی دوام بیاورد. با هر ضربه، چهارچوب می لرزد. اما باید برای پست کردن این

مطلب کافی باشد. وقتی این هشدار به دستتان برسد، همۀ کاری را که از

دستم بر می آمد انجام داده ام.

نمی دانم وقتی دستشان بهم برسد چه سرنوشتی در انتظارم است. ترسیده ام.

ولی این تصمیم درستی بود، تنها انتخابم. پس اجازه ندهید زحماتم به باد فنا

برود. هدفون هایتان را کنار بگذارید. اگر به خطری که تهدیدتان می کند باور

ندارید، حداقل بادقت گوش بدهید، دنبال پچ پچ ها بگردید. هر کاری می کنید،

به حرف هایشان گوش ندهید و پیشنهاداتشان را قبول نکنید. صدایشان را

بشنوید، ولی نگذارید این نغمۀ شیطانی به ذهن و روحتان نفوذ کند.

💎𝕯𝖔𝖔𝖒💎 چهارشنبه بیستم بهمن ۱۴۰۰ - 9:7
کدهای وبلاگ

کد بستن راست کلیک

ابزار وبمستر

ابزار امتیاز دهی

ابزار وبلاگ

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار وبمستر

فاتولز – جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
پیج رنک سایت doom.blogfa.com/

پیج رنک

پیج رنک گوگل

قالب وبلاگ

بیوگرافی

سلام، به هرج و مرج ذهن من خوش اومدی ^-^
تصمیم دارم هر چیزی که به ذهنم می رسه بنویسم. چه خوب، چه بد. چه قرار باشه ادامه ش بدم، چه نه.
چون مغزم هر روز داستان های جدیدی می سازه، و دوست ندارم از یاد ببرمشون.
هر چیزی ممکنه اینجا پیدا کنی، از شیر مرغ تا جون آدمیزاد ممکنه تو داستان های من یافت بشه.
ژانرهاش هم حساب کتاب نداره. هرچند معمولا فانتزی و علمی تخیلی می نویسم.
نوشته‌های پیشین
آرشیو موضوعی
نویسندگان
پیوندها